loading...
داستان, شعر,مشاوره و....

مائده بازدید : 151 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
آلبوم جدید و فوق العاده زیبای محسن یگانه به نام رگ خواب , با 2 کیفیت متفاوت ...





مائده بازدید : 128 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

اندیشیدن ممنوع!

چراغ، قرمز است..

سخن گفتن ممنوع!

چراغ، قرمز است..

بحث پیرامون علم دین و

صرف و نحو و

شعر و نثر، ممنوع!

اندیشه منفور است و زشت و ناپسند!

 

از لانه‌ی مهر و موم شده‌ات

پا فراتر نگذار

چراغ، قرمز است..

زنی را.. یا که موشی را مشو عاشق!

عشق ورزیدن، چراغش قرمز است

 

مرموز و سرّی باش..

تصمیم خود را با مگس هم در میان مگذار

 

بی‌سواد و بی‌خبر باقی بمان!

شرکت مکن در جرم فحشا... یا نوشتن!

زیرا که در دوران ما،

جرم فحشا، از نوشتن کمتر است!

 

اندیشیدن درباره‌ی گنجشکان وطن

و درختان و رودها و اخبار آن، ممنوع!

اندیشیدن به آنان که به خورشید وطن تجاوز کردند

ممنوع!

صبحگاهان، شمشیر قلع و قمع به سویت می‌آید،

در عناوین روزنامه‌ها،

در اوزان اشعار

و در باقیمانده‌ی قهوه‌ات!..

 

در بر همسرت استراحت نکن،

آنها که صبح فردا به دیدارت می‌آیند،

اکنون زیر «کاناپه» هستند!..

 

خواندن کتاب‌های نقد و فلسفه، ممنوع!

آنها که صبح فردا به دیدارت می‌آیند،

مثل بید در قفسه‌های کتابخانه کاشته شده‌اند!

تا روز قیامت از پاهایت آویزان بمان!

تا قیامت از صدایت آویزان بمان

و از اندیشه‌ات آویزان باش!

سر از بشکه‌ات بیرون نیاور

تا نبینی چهره‌ی این امت تجاوز شده را..

 

اگر روزی بخواهی نزد پادشاه بروی

یا همسرش

یا دامادش

یا حتی سگش - که مسئول امنیت کشور است

و ماهی و سیب و کودکان را می‌خورد

و گوشت بندگان را نیز-

باز، می‌بینی چراغ، قرمز است!

 

یا اگر روزی بخواهی

وضع هوا را ...و اسامی درگذشتگان را

و اخبار حوادث را بخوانی،

باز، می‌بینی چراغت قرمز است!

 

یا اگر روزی بخواهی

قیمت داروی تنگی نفس

یا کفش بچگانه

یا قیمت گوجه فرنگی را بپرسی،

باز، می‌بینی چراغت قرمز است.

 

یا اگر روزی بخواهی

صفحه‌ی طالع بینی را بخوانی،

تا بخت خود را پیش از پیدایش نفت

و پس از اکتشاف آن بدانی،

یا بدانی که در ردیف چارپایان، جایگاه تو کجاست،

باز، می‌بینی چراغت قرمز است!

 

یا اگر روزی بخواهی

خانه‌ای مقوایی بیابی تا تو را پناه دهد،

یا در میان بازماندگان جنگ، بانویی بیابی تا تسلایت دهد،

یا یخچال کهنه‌ای پیدا کنی..

باز.. می‌بینی چراغت قرمز است.

 

یا بخواهی در کلاس از استاد بپرسی:

چرا اعراب امروزی با اخبار شکست‌ها تسلا می‌یابند؟

و چرا عرب‌ها مثل شیشه در هم می‌شکنند؟...

باز می‌بینی چراغت، قرمز است..

 

 با گذرنامه عربی سفر نکن!

دیگر به اروپا سفر نکن

زیرا - چنان که می‌دانی- اروپا جای ابلهان نیست..

ای وانهاده!

ای بی‌هویت!

ای رانده شده از همه‌ی نقشه‌ها!

ای خروسی که  غرورت زخم خورده!

ای که کشته شده‌ای، بی هیچ جنگی!

ای که سرت را بریده‌اند، بی آن که خونی بریزد..

دیگر به دیار خدا سفر نکن

خدا، بزدلان را به حضور نمی‌پذیرد...

 

با گذرنامه‌ی عربی سفر نکن..

و مثل موش کور، در فرودگاه‌ها منتظر نمان!

زیرا چراغت قرمز است..

 

به زبان فصیح نگو

که مروانم

عدنانم

سحبانم

به فروشنده‌ی موبور «هارودز»

نام تو برایش مفهومی ندارد

و تاریخ تو

تاریخی دروغین است، سرورم!

 

 در «لیدو» به قهرمانی‌هایت افتخار نکن

که سوزان

و ژانت

و کولت

و هزاران زن فرانسوی دیگر،

هرگز نخوانده‌اند

داستان «زِیـْر» و «عنتر» را

 

 دوست من!

تو خنده‌آور به نظر می‌رسی

در شب‌های پاریس.

پس فورا به هتل برگرد،

چراغ، قرمز است!

 

با گذرنامه‌ی عربی سفر نکن

در مناطق عربی نشین!

که آنان به خاطر یک ریال، می‌کُشندت

و شب هنگام، وقتی گرسنه می‌شوند، می‌خورندت!

در خانه‌ی حاتم طائی مهمان نشو،

که او دروغگو و متقلب است

مبادا صدها کنیز و صندوقچه‌ی طلا

فریبت دهد..

 

دوست من!

شب‌ها به تنهایی نزن پرسه

میان دندان‌های اعراب...

تو برای ماندن در خانه‌ی خود هم محدودیت داری

تو در قوم خود هم ناشناسی!

دوست من!

خدا عرب‌ها را بیامرزد

مائده بازدید : 280 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

شعر تازه ای از بانو سیمین بهبهانی-7 سپتامیر - ساعت 12/51دقیقه بعد از ظهر

وقتی که سیم حکم کند،زر خدا شود
وقتی دروغ داور هر ماجرا شود
وقتی هوا-هوای تنفس،هوای زیست-

سرپوش مرگ بر سر صدها صدا شود
وقتی در انتظار یکی پاره استخوان
هنگامه یی زجنبش دمها به پا شود
وقتی که سوسمار صفت،پیش آفتاب
یک رنگ،رنگها شود ورنگها شود
وقتی که دامن شرف ونطفه گیر شرم
رجاله خیز گردد .پتیاره زا شود،
بگذار در بزرگی این منجلاب یاس
دنیای من به کوچکی انزوا شود.

مائده بازدید : 149 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

 نکاتی مهم از همسرداری موفق

-        همیشه با رفتارت امنیت و آرامش را به همسرت هدیه کن.

-    به او اطمینان کن و تا وقتی که دلیل محکمی یرای سوء اطمینان به تو ثابت نشده به او شک نکن و نگذار همسرت چنین احساسی کند.

-        هیچ گاه به همسرت بی احترامی نکن حتی زمانی که از او عصبانی هستی.

-        کوچک شمردن او پیش روی فرزندان آفت خانواده است.

-        تو باید کاری کنی که فرزندتان به همسرت احترام بگذارد و همسرت باید طوری رفتار کند که فرزندتان به تو احترام بگذارد.

-        هرچه بیشتر همسرت را درک کنی به او نزدیک تر می شوی.

-        خانواده اش را خانواده خودت بدان.

-        به همسرت نشان بده که به خاطر او حاضری نظر و تصمیمت را عوض کنی.

-        بگو و نشان بده که دوستش داری.

-    هدیه حتما نباید گرانقیمت یا به مناسبتی باشد. گاهی اوقات یک گذشت از اشتباه یا اختصاص زمان غیرمنتظره به وی از هر چیزی ارزنده تر است.

-     اغلب ما وقتی از کسی عصبانی می شویم فقط بدیهای او را به خاطر می آوریم اما بهتر است یادمان باشد که لحظات خوشی را هم با او داشته ایم.

-        هنگامی علاقه همسرت را نسبت به خود بیشتر می کنی که بپذیری شادی و مشکلات او، شادی و مشکلات تو هم هست.

-        اگر زندگیت را دوست داری به او سرکوفت نزن.

-        دروغ گفتن به همسر می تواند مانند گام برداشتن در میدان مین، شخصیت و اعتبار تو را متلاشی کند.

-        از اعتماد، محبت و مهربانی او سوء استفاده نکن.

-        در مورد اختلاف ها و سوء تفاهم ها به گرمی با یکدیگر مذاکره کنید.

-        لباس مورد علاقه او را بپوش و از عطری که دوست دارد استفاده کن.

-        به علاقه مندی هایش توجه کن و همیشه سعی کن تا به آن ها برسد.

-        اگر از موضوعی ناراحت و غمگین است، سعی کن در آن لحظات کنارش باشی.

-        هیچ گاه روبروی هم قرار نگیرید، همیشه کنارهم و تکیه گاه هم باشید.

-        لجبازی با همسر، لجبازی با روان، زندگی و آینده خود است.

-        بی دلیل او را از علاقه مندیهایش دور نکن.

-        با او عامرانه صحبت نکن، استفاده از کلماتی مانند لطفا، خواهشا، هرچی تو بگی و ... گناه و ضرری ندارد!

-        هیچ گاه از شدت علاقه ات نسبت به او کم نکن، زیرا بی اندازه در ذهن او و زندگی تو تاثیر منفی می گذارد.

-        هر کار خوبی که برای همسرت قصد انجام دادنش را داشتی و به دلایلی محقق نشد صادقانه برایش تعریف کن.

-    همیشه از خوبی های او سخن بگو، من این طرز فکر را قبول ندارم که با تعریف از همسر یا فرزندان آن ها را مغرور و سودجو می کنیم چراکه تعریف از حسنات دیگران باعث می شود تا او بفهمد که کار خوبش برای اطرافیان مهم است و برایش ارزش قائلند و آن را درک می کنند، همین دلیل خوبی برای ادامه و ارتقای آن کار خوب می شود.

-        به همسرت در هر کاری انرژی مثبت بده و آشکارا برای موفقیتش دعا کن.

-        برای احساساتش بیش از هرچیزی ارزش قائل شو.

-        نزد دیگران مخصوصا خانواده هایتان او را کوچک نکن.

-        زود در مورد او قضاوت نکن، با یکی دو بار نتیجه گیری نمی توان فورا نظر قطعی صادر کرد چون شرایط و موقعیت های مختلف و خیلی چیزهای دیگر در نوع برخورد و رفتار افراد در زمان های مختلف متفاوت است که برای رسیدن به کلیات آن زمان و بررسی های زیادی لازم است.

-    هیچ گاه همسرت را به عمد آزمایش نکن، سعی کن صبور و منطقی باشی و با زیر نظر داشتن او در شرایط طبیعی به خواسته ات برسی زیرا در آزمایش های عمدی به این علت که او از تو توقع چنین رفتار غیرمنتظره ای را نداشته احتمال دارد عکس العملی خلاف میل باطنی اش انجام دهد، ضمن اینکه از اعتمادش نسبت به تو شدیدا می کاهد.

-    بهتر است چند مدتی یکبار در مورد رفتار و اعمال خود از یکدیگر نظر سنجی کنید، البته در صورتی که از ظزفیت انتقاد پذیری بالایی برخوردار هستید این کار را  بکنید و به هیچ عنوان کار را به جرو بحث نکشانید.

-        تهدید او مانند شلیک به مغزِ زندگی مشترکتان عمل می کند.

-        هنگام بروز مشکلات امید دهنده باش نه امید گیرنده.

-        با هر مشکل کوچکی راه خودت را جدا نکن، صبور و مستحکم باش تا پایه ای زندگیت قدرتمند باشد.

-        از نبخشیدن اشتباه احساس افتخار نکن.

-        هیچ گاه نگذار کار به جایی برسد که او تو را فردی قدر نشناس و بی معرفت بداند.

-        از خانواده همسرت در هنگام بروز مشکلات دلجویی کن و یاری رسان آن ها باش.

 

مائده بازدید : 117 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
 

جوانى ادعا مى کرد که قبلاً هم زندگى کرده است... و دانشمندان شکاکى که او را تست مى کردند شکست را با تلخى تمام پذیرفتند. این موردى بود که نه قادر به توصیف و توضیح آن بودند و نه مى توانستند آن را تکذیب کنند.

والدین «شانتى دوى» خانواده اى از طبقه متوسط جامعه بودند که در شهر دهلى هندوستان در آرامش زندگى مى کردند، تا اینکه در سال ،۱۹۲۶ « شانتى» دیده به جهان گشود.. در ابتداى تولد هیچ چیز غیرعادى نبود. اما...

مائده بازدید : 159 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
روزی پرنده ای آبی رنگ ناگهان از پنجره وارد اتاق شما میشود و در آنجا به دام می افتد.
چیزی در این پرنده شما را به خود جذب میکند و تصمیم میگیرید آن را نگه دارید.
اما روز بعد در عین شگفتی متوجه میشید رنگ پرنده از آبی به زرد تغییر کرده است.
این پرنده استثنایی دوباره تغییر رنگ می دهد و در صبح روز سوم به رنگ قرمز روشن در می آید و در روز چهارم سیاه رنگ است.

سوال؟

اکنون روز پنجم است، وقتی از خواب برمی خیزید این پرنده چه رنگی است؟

1. پرنده تغییر رنگ نمی دهد و سیاه باقی می ماند.
2. پرنده به رنگ آبی که در ابتدا داشت باز میگردد.
3. پرنده سفید می شود.
4. پرنده طلایی می شود.


جواب ها باید در همین 4 جواب بالا جستجو بشه و رنگ های دیگه مثل سبز ، بنفش ، زرد و بی رنگ مد نظر نیست.

خوب فکر کنید، هر وقت به نتیجه رسیدید ادامه مطلب رو بخونید
با توجه به توضیحات بالا باید متوجه شده باشید که به هیچ وجه سرکاری نیست.
پس با احساس خودتون جواب بدید و بعد جواب رو ببینید!
مائده بازدید : 93 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
چون کسی که تو رو دوست داشته باشه بهش نیازی نداره و کسی که ازت بدش بیاد باور نمی‌کنه.

وقتی دائم میگی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمیشی، وقتی دائم میگی وقت ندارم، بعد هیچوقت زمان پیدا نمی‌کنی.

وقتی دائم میگی فردا انجامش میدی، اونوقت فردای تو هیچ وقت نمیاد.

 وقتی صبحا از خواب بیدار می‌شیم، ما دو تا انتخاب داریم. برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شیم و رویاهامون رو دنبال کنیم.

انتخاب با شماست

ما کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می‌اندازیم. ما گریه می‌کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن، و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی‌کنن.

این حقیقت زندگیه. عجیبه ولی حقیقت داره، اگه این رو بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست.

وقتی تو خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند.

وقتی ناراحتی جواب نده.

وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر.

دوباره فکر کن، عاقلانه رفتار کن.

زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست.

امتحان ریشه‌هاست!

ریشه هم هرگز اسیر باد نیست.

زندگی چون پیچک است، که انتهایش می‌رسد پیش خدا.

مائده بازدید : 88 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
 

من یه کلاغم ... سیاه و سفید ... برفیه برفی ...

یه کلاغ که توی کوچه باغهای انتظار و تنهایی به اندازه ی تموم دلتنگی ها گم شدم ...

نگــران از اتفـــاقـــاتی که هر دم به وقـــوع پیـــوستنش رو دارم احســـاس میکنـم ...

حس کلاغی رو دارم که بازیچه ی بازی دست کودکی شده که دوست داره با ذهنش بهم

القا کنه سنگ توی دستامه ...

مائده بازدید : 79 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

تو آلبوم خاطرمون گشت و گذاری زدمو

خاطره ها یادم اومد حرفایی که می زدمو

 

حرفای من حرفای تو خاطره ها از عشقمون

اما حالا تورفتی و نشنیدی که گفتم بمون

 

یاد روزای بچگی روزای بی تو سرشده

یاد گل عشق خودم که تو دلت پرپر شده

 

تو گفته بودی واسه من تو راه عشق همسفری

قول داده بودم به تو که یه لحظه از یادم نری

*****

مائده بازدید : 116 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
نگو که آزادی فقط تو رنگ سبزه

 

آزادی یعنی نه این نه اون!!!

آزادی  یعنی بی رنگی

یعنی اینکه  هر روز به یه رنگ در نیای

البته من خودم از کسایی بودم که به سبز رای داد!

ولی پای این حرف هستم

آزادی مفهومی بالاتر از رنگ و لعاب های این سیاست بازی داره

ما میخوایم آزاد باشیم نمیدونیم برای اینکه از زیر چتر این یکی در بیایم داریم خودمون رو میبریم

زیر چتر اون یکی!

کاش بیدار بشیم...

حیف از جوونهایی که خودشون رو برای آزادی ای که رنگ واقعی نداشت به کشتن دادن

ما آزادی می خوایم

و سبز بهانه ای شد برای این آزادی...

تنها یک بهانه

بهانه...

ب

ه

ا

ن

ه

مائده بازدید : 106 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

روزی از روزها

شبی از شب ها

خواهم افتاد و خواهم مرد

اما می خواهم هر چه بیشتر بروم

تا هرچه دورتر بیفتم

تا هر چه دیرتر بیفتم

هر چه دیرتر و دورتر بمیرم

نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه

پیش از آنکه می توانسته ام بروم و بمانم

افتاده باشم و جان داده باشم

همین...!!!

مائده بازدید : 84 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

انسان بیش از زندگیست آنجا که هستی پایان می یابد او ادامه دارد

 www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ايران ويج ‌

 

دلم تنگ است و دلتنگ اند دلتنگان و دل ریشان

شب عید است، لبخندی بزن، مولای درویشان!

اگر همسو نمیگردند با فریادهای تو

نمیگریند دل ریشان، نمیچرخند درویشان

هنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمیفهمند

فراواناند بدخواهان و بسیارند بدکیشان

رها از خود شدم آن قدر این شبها که پنداری

نه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشان

به مرگ زندگی!... من مرگ را هم زندگی کردم

جدا از زندگانی کردن این مرگاندیشان

شب عید است لبخندی بزن تا عید فطر من

تبسم عیدی من باد، بادا عیدی ایشان

مائده بازدید : 101 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

دعای وداع امام سجاد علیه السلام با ماه مبارک رمضان


رمضان را سید‌الساجدین‌(ع)، عید اولیا‌الله می‌داند، وداع با این ماه پرفیض، وداع جانکاه و دشواری است که اهل رمضان را دچار غم و اندوه می‌کند، پس با ماه مبارکی و داع می‌کنیم که ماه رحمت خداوندی بود و هر لحظه آن خیری برای ما به ارمغان می‌آورد، سعی کنیم در فرصت باقیمانده بهترین و بیشترین بهره را از آن کسب نماییم. 
 
امام سجاد‌(ع) در بخشی از دعای وداع ماه ضیافت الهی می‌فرماید: «سلام بر تو! پیش آن که بیایی، ما انتطارت را می‌کشیدیم و اکنون هم که می‌خواهی بروی، ما را غمگین کرده‌ای» اینک متن دعای وداع چهارمین امام شیعیان در فراق این ماه پر خیر و برکت تقدیم مخاطبان و کاربران ارجمند می‌گردد

مائده بازدید : 90 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
در اشتياق پرواز بي آسمان ترينم

عمري به جرم بودن، با خاک هم نشينم

نفرين به چشمهايم، اين حفره هاي تاريک

آخر چگونه اي دور! بايد تو را ببينم؟!

اي باغ سبز سيال، آخر تو را چه مي شد

نزديک تر بيايي، تا از تو گل بچينم

در کوچه هاي ترديد، تنها رهايم آيا

تقدير بي تو بودن، نقش است بر جبينم

اي اشتياق آبي با من بمان که عمريست

در آرزوي پرواز بي آسمان ترينم

مائده بازدید : 89 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)


دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه‌ای افزود: فردا (جمعه) مصادف با 19 شهریور، یكم ماه شوال عید سعید فطر است.

مائده بازدید : 84 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)
کتاب حاضر شرح حال یکی از اولیا خدا می باشد که توسط یکی از شاگردان ایشان نوشته شده است.

http://www.downloadpersian.com/download/image/Book-Roman-17esf_[www.downloadpersian.com].jpg

مائده بازدید : 109 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (0)

مئ دانيد عمرپروانه هاي زيبا چقدراست؟


راستي نقش اين پروانه هاي قشنگ درگلزارهاچيست؟

بنظر من انهابا  بال هاي رنگارنگ شان يك نوع فرشته هستند
مانند  دختران كه قلب پاك دارند

بااين تفاوت كه عمرپروانه ازيك روز تا16روزه است؟
اما به زندگي علاقه دارند

ويكي ازوظايف انهاانتقال گردهاي به گل وگياهان ديگراست؟

شايدهم قاصدك باشند

امامئ خواهم بگويم دخترهاي خوب انشاءالله عمرشماعمرنوح باشد

مائده بازدید : 90 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (0)

خدایا راهی نمی بینم و آینده پنهان است.

اما مهم نیست، همین کافی است

که تو همه چیز را می بینی و من تو را،

خدایا در این دنیا پیوسته در معرض نابودی، هلاک و مرگ هستم

در دل می گویم:

خدایا به خاطر بندگانت معجزات بی شماری می کنی

پس به نجات من هم بیا، مرا آن موهبت بخش که در تو زندگی کنم.

مائده بازدید : 97 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (0)
  زندگی ام

         از تولد تا . . . تو

         و از تو تا . . . نبودنت،

         به دو نیم شد.

         زمین هیچگاه سراسر روشن نبوده است.

         من با زمین می چرخم،

         یا زمین دیگر نمی چرخد،

         که روز بر نمی آید؟

                   

مائده بازدید : 70 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (0)

نمی گویم شایسته ی پر کردن تنهایی ات هستم

تنهایی ات را با من قسمت کن

تا هر دو تنها باشیم

                          

 

مائده بازدید : 84 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (1)

در بيمارستاني ، دو مرد بيمار در يك اتاق بستري بودند. يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي تختش بنشيند . اما بيمار ديگر مجبور بود هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم‌اتاقيش روي تخت بخوابد آنها ساعت‌ها با يكديگر صحبت مي‌كردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعطيلاتشان با هم حرف مي‌زدند هر روز بعد از ظهر ، بيماري كه تختش كنار پنجره بود ، مي‌نشست و تمام چيزهايي كه بيرون از پنجره مي‌ديد براي هم‌اتاقيش توصيف مي‌كرد.بيمار ديگر در مدت اين يك ساعت ، با شنيدن حال و هواي دنياي بيرون ، روحي تازه مي‌گرفت اين پنجره ، رو به يك پارك بود كه درياچه زيبايي داشت مرغابي‌ها و قوها در درياچه شنا مي‌كردند و كودكان با قايقهاي تفريحي‌شان در آب سر گرم بودند. درختان كهن ، به منظره بيرون ، زيبايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دوردست ديده مي‌شد. همان طور كه مرد كنار پنجره اين جزئيات را توصيف مي‌كرد ، هم‌اتاقيش چشمانش را مي‌بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي‌كردروزها و هفته‌ها سپري شد يك روز صبح ، پرستاري كه براي حمام كردن آنها آب آورده بود ، جسم بي‌جان مرد كنار پنجره را ديد كه با آرامش از دنيا رفته بود . پرستار بسيار ناراحت شد و از مستخدمان بيمارستان خواست كه مرد را از اتاق خارج كنند مرد ديگر تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند . پرستار اين كار را با رضايت انجام داد و پس از اطمينان از راحتي مرد، اتاق را ترك كرد.آن مرد به آرامي و با درد بسيار ، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد . بالاخره او مي‌توانست اين دنيا را با چشمان خودش ببينددر كمال تعجت ، او با يك ديوار مواجه شد مرد ، پرستار را صدا زد و پرسيد كه چه چيزي هم‌اتاقيش را وادار مي‌كرده چنين مناظر دل‌انگيزي را براي او توصيف كند پرستار پاسخ داد: شايد او مي‌خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابينا بود و حتي نمي‌توانست ديوار را ببيند.

مائده بازدید : 82 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (0)

اگه شبامو بی تو سر می کنم

اگه بدون تو نفس می کشم

فقط واسه اینه که تو خیالم

رو دستای ناز تو دس می کشم

 

اگر که دلتنگیمُ رو نکردم

اگه نگفتم که چه حالی دارم

پای غرور مردونم بذار و

بدون اگه نباشی بی قرارم

مائده بازدید : 117 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (0)

دفتر عشـــق که بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاکيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مـــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بـــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــرزه
بزن تير خـــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو

 
مائده بازدید : 112 پنجشنبه 11 شهریور 1389 نظرات (0)

مناجات نامه

بار الها! اگر این بنده ات گنهکار است، گناهش بیش از عظمتت نیست، پس آنرا بپوشان یا ستارالعیوب و ببخش یا ارحم الراحمین.

معبودا اگر از درب جنگ آمده ام تو از درب صلح و آشتی مرا بنواز.

اگر از راه مانده ام به راهم برسان.

اگر در خود مانده ام از خود بیخودم کن.

تو همه نازی ما همه نیاز

تو محض عشقی، هم عاشقی هم معشوق

تو محض ذکری، هم ذاکری هم مذکور

فقط تو زیبایی، فقط تو لایق نازی، ما سر تا به پا نیازیم.

بارالها!در وادی صم بکم افتاده ام، مرا گوشی شنوا و زبانی گویا عطا کن.

اگر به خود مشغولم به خودت مشغولم ساز.

اگر هستم، نیستم ساز و اگر نیستم به بادم بسپار.

همه تویی ما هیچیم.

بارالها! لبهایم را بدوز، جسمم را بسوز و روحم را بنواز و مرا آشنایی خود ساز.

معشوقا به فریادم برس که فریاد نتوانم کرد.

 

مائده بازدید : 130 سه شنبه 02 شهریور 1389 نظرات (0)
بيمارستان و عشق از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است. در بين مناقشه اين دو نفر از لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه بي پاياني را ادامه مي دادند. زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند. کم کم با وضيعت زندگي آنها آشنا شدم. يک خانواده روستائي ساده بودند با دو بچه. دختري که سال گذشته وارد دانشگاه شده و يک پسر که در دبيرستان درس مي خواند و تمام ثروتشان يک مزرعه کوچک، شش گوسفند و يک گاو است. در راهروي بيمارستان يک تلفن همگاني بود و هر شب مرد از اين تلفن به خانه شان زنگ مي زد. صداي مرد خيلي بلند بود و با آن که در اتاق بيماران بسته بود، اما صدايش به وضوح شنيده مي شد. موضوع هميشگي مکالمه تلفني مرد با پسرش هيچ فرقي نمي کرد: «گاو و گوسفند ها را براي چرا برديد؟ وقتي بيرون مي رويد، يادتان نرود در خانه را ببنديد. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشيد. حال مادر دارد بهتر مي شود. بزودي برمي گرديم...» چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را براي انجام عمل جراحي زن آماده کردند. زن پيش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالي که گريه مي کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحني مطمئن و دلداري دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «اين قدر پرچانگي نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمي درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زيرسيگاري جلوي مرد پر از ته سيگار شده بود، پرستاران، زن بي حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحي با موفقيت انجام شده بود. مرد از خوشحالي سر از پا نمي شناخت و وقتي همه چيز روبراه شد، بيرون رفت و شب ديروقت به بيمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب هاي گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشاي او شد که هنوز بي هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمي توانست حرف بزند، اما وضعيتش خوب بود. از اولين روزي که ماسک اکسيژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن مي خواست از بيمارستان مرخص بشود و مرد مي خواست او همان جا بماند. همه چيز مثل گذشته ادامه پيدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ مي زد. همان صداي بلند و همان حرف هايي که تکرار مي شد. روزي در راهرو قدم مي زدم. وقتي از کنار مرد مي گذشتم داشت مي گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ يادتان نرود به آنها برسيد. حال مادر به زودي خوب مي شود و ما برمي گرديم.» نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب ديدم که اصلا کارتي در داخل تلفن همگاني نيست. مرد درحالي که اشاره مي کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا اين که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش مي کنم به همسرم چيزي نگو. گاو و گوسفندها را قبلا براي هزينه عمل جراحيش فروخته ام. براي اين که نگران آينده مان نشود، وانمود مي کنم که دارم با تلفن حرف مي زنم.» در آن لحظه متوجه شدم که اين تلفن براي خانه نبود، بلکه براي همسرش بود که بيمار روي تخت خوابيده بود. از رفتار اين زن و شوهر و عشق مخصوصي که بين شان بود، تکان خوردم. عشقي حقيقي که نيازي به بازي هاي رمانتيک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم مي کرد.
درباره ما
آخرین لحظه دیدار به چشمانت نگاه کردم وگفتم بدان آسمان قلبم با تو یا بی تو بهاریست... همان لبخندی که تو آنرا از من ربودی برلبانت زینت بست وبه
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 27
  • بازدید سال : 170
  • بازدید کلی : 5,372
  • کدهای اختصاصی
    كد آهنگ

    كد موسيقی

    style="display:none">فال حافظ